زندگینامه موسی خیابانی، مرد شماره 2 مجاهدین خلق +تصاویر

ساخت وبلاگ

هفته نامه صدا - مهدی دریس پور: اورکت چریکی، سبیل، لحن حماسی، نطق های آتشین و... صفاتی هستند که می توان آنها را مشترکا برای دو نفر به کار برد. مسعود رجوی و موسی خیابانی. یکی مرد شماره یک و دیگری مرد شماره دو سازمان مجاهدین خلق ایران. این دو، پس از انقلاب و تا پیش از سال 60 سوژه های آشنایی بودند که چندین و چند بار در یک قاب قرار گرفتند، اما تصمیم و تغییر مشی سازمان شان سرنوشتی متفاوت برای شان رقم زد؛ مسعود به خارج گریخت و موسی ماند؛ موسی به آرزوی دیرنیش، بالاترین جایگاه سازمان رسید و موسی کشته شد.


در این گزارش به زندگی، مرگ و پس از مرگ این شخصیت می پردازیم که با نقش آفرینی اش در سازمان به درستی می توانیم او را مردی برای تمام فصول بخوانیم.

چهار پرده از زندگی مرد شماره 2 مجاهدین خلق


پرده اول: از تولد تا مجاهدین خلق


موسی نصیراوغلو ملقب به خیابانی (1322-1360) در تبریز متولد شد.درباره پیشینه خانوادگی اش دو روایت وجوددارد؛ در روایت اول او را به خانواده ای سنتی- مذهبی از طبقه متوسط، با سطح درآمد معادل عرف جامعه شهری آن روز منتسب کرده اند؛ اما در روایت دوم او را از تبار خانواده ای کارگری و وضعیت اقتصادی ضعیف دانسته اند.


این دو گانگی ها علاوه بر پیشینه خانوادگی در مورد کاراکتر شخصیتی او نیز وجود دارد. برخی او را قدرت طلب، تندخو و دارای کیش شخصیت دانسته اند و برخی فردی اهل تامل، دارای طبع شعر و عمیق معرفی کرده اند. به عنوان نمونه لطف الله میثمی، عضو باسابقه سازمان در کتاب خاطراتش موسی خیابانی را این گونه تصویر می کند: «موسی آدمی عارف و ساکت بود. بالاترین آرزویش این بود که ای کاش او را نزد حنیف نژاد می برندند و از چشمه فیض او بهره می برد؛ با او قرآن می خواند و مطلب یاد می گرفت. برتری حنیف نژاد بر خودش را خیلی قبول داشت و دائم بر زبان می آورد. البته حنیف نژاد هم هر وقت در عربی به اشکالی بر می خورد، از موسی می پرسید.»


خیابانی برای تحصیلات آکادمیک، در رشته فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرفته می شود. درباره فارغ التحصیل شدنش ابهاماتی وجود دارد چرا که ایام تحصیل او با دوره بازداشتش مصادف می شود، اما به نظر نمی آید که موسی به دنبال احذ مدرک بوده باشد. این نظر از این گفته او نیز استنباط می شود که می گوید: «در دانشکده عمدتا واحدهایی رامی گرفتیم که به درد مبارزه مسلحانه بخورد. آزمایشگاه فیزیک را حتما یاد می گرفتیم تا مداربندی الکتریکی را به منظور ساختن بمب یاد بگیریم.»


موسی خیابانی در سال 45 از طریق دانشگاه به مجاهدین می پیوندد و از همان ایام در زمره افراد فعال و قابل اعتماد سازمان قرارمی گیرد. با گذشت چند سال و تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی ایران دهه چهل، به مرور در شیوه مبارزه نیز تجدیدنظرهایی به وجود می آید و در این میان جنگ چریک شهری اولویت بیشتری پیدا می کند و مبارزه مسلحانه در حاشیه قرار می گیرد.


در چارچوب این تغییر نگرش و با توجه به علقه ای که میان سازمان و گروه های مبارز مسلمان در فلسطین وجود داشت، برخی از اعضا در گروه های 5 یا 6 نفره برای آموزش دوره های چریکی قصد خروج از کشور می کنند؛ هدف آنها پیوند خوردن با سازمان فتح در فلسطین بود، اما به دلیل شرایط حاکم نمی توانستند از مسیر قانونی کشور را ترک کنند و به مقصد نهاییشان بروند به همین دلیل هر گروه از یک کانال از کشور خارج می شد.

 چهار پرده از زندگی مرد شماره 2 مجاهدین خلق


تابستان سال 49، موسی خیابانی به همراه پنج نفر دیگر از اعضای سازمان قصد سفر به دی را می کنند که از آن طریق خود را به اردوگاه فتح برسانند. آنها در سفری پرتلاطم که چند ماه قبل توسط دوستان شان مطمئن ارزیابی شده بود، به دبی می رسند. پس از مدتی اقامت در آنجا، پلیس به آنها که با ظاهری مندرس در بازار شهر می گشتند، شک کرده و همگی را بازداشت می کند پس از تفتیش اقامتگاه آنها هویت ایرانی بازداشت شدگان لو می رود. هویت ایرانی، رابطه حسنه دیپلماتیک و محتویات بازجویی های افراد این گروه سبب می شود که پلیس امارات به فکر تحویل دادن آنها به ساواک بیفتد.


خبر این تصمیم به دوستان بازداشت شدگان می رسد و آنها هم پس از مشورت با مبارزان فلسطینی تصمیم به ربودن هواپیمای دبی- بندرعباس می گیرند؛ این اتفاق رخ می دهد، هواپیما دزدیده می شود و به درخواست ربایندگان در عراق فرود می آید، اما اوضاع عراق هم بر وفق مراد آنها نبود و آنجا نیز تحت فشار قرار می گیرند که با وساطت ابونضال، نمایند الفتح آزاد و برای آموزش دوره های چریکی به د و پایگاه الفتح می روند.


شرح تفصیلی این سفر، در کتاب خاطرات محسن نجات حسینی با نام «بر فراز خلیج فارس» قابل خواندن است. با گذشت حدود یک سال دوره چریکی به اتمام می رسد و موسی به ایران باز می گردد، اما در سال نحس مجاهدین یعنی 1350، مجاهدین در این سال با برخورد شدید حکومت مواجه و اعضای مهم سازمان دستگیر می شوند و موسی خیابانی نیز به دامی می افتد که یک سال قبل با کمک دوستانش از آن رهیده بود.


بازداشت شدگان آن سال، یک سال بعد اکثرا به اعدام محکوم شدند که حکم برخی اجرا و حکم برخی دیگر به حبس ابد تبدیل شد که موسی در گروه دوم بود و در زندان ماندگار شد.

پرده دوم: از زندان تا انقلاب


سال 1350، آغاز دوره جدید زندگی مرد حرّاف سازمان بود. با مرور خاطرات زندانیان سیاسی دوره (57- 1350) به خصوص اعضای سازمان مجاهدین با مجموعه نقش آفرینی های موسی خیابانی آشنا می شویم. او در این دوره، در مطرح کردن و بسط ایدئولوژی مجاهدین و تبیین نکات سلبی و ایجابی آن و همچنین ایجاد هم گرایی مذهبی های مکلا در برابر چپ های زندان د رمقام یک ایدئولوگ ایفای نقش کرد؛ قرآن را برای برخی ترجمه و برای برخی دیگر دسته بندی موضوعی می کرد و با عده ای به بحث عقیدتی می نشست تا آنجا که رفته رفته به یکی از چهره های شاخص زندان تبدیل شده بود که هم مورد توجهزندانیان بود هم پلیس زندان.


نقش آفرینی او در زندان به همین دست فعالیت ها خلاصه نشد  چرا که نام او را در یکی از مقاطع مهم تاریخچه سازمان مجاهدین خلق یعنی تغییر ایدئولوژی و گرایش به کارکسیسم می بینیم. پیوند موسی خیابانی با این واقعه را باید از دو منظر دید. اول این که محمدتقی شهرام، عامل چرخش سازمان و تئوریسین مارکسیست شدن در سال 49 توسط خیابانی عضوگیری شد، هر چند که نمی توان از تعمد در ورود افکار انحرافی به سازمان توسط او سخن گفت، اما در مقابل به زعم بعضی اعضا نمی توان انگشت اتهام را از روی نام او برداشت.


در پیوند دوم می بینیم که موسی خیابانی و مسعود رجوی زمانی که در زندان از ماجرای تغییر ایدئولوژی و تصفیه ها باخبر می شوند، چپ شدگان سازمان را به سکوت و  نقش بازی کردن دعوت می کنند که همین موضوع این پرسش را به وجود آورده که آیا خیابانی نیز با چپ های سازمان همدل بوده است یا خیر؟

 چهار پرده از زندگی مرد شماره 2 مجاهدین خلق


طرح این پرسش با توجه به مواضع بعدی موسی خیابانی چه به صورت مکتوب و چه به صورت شفاهی بلاموضوع می شود، اما هستند تحلیل گرانی که معتقدند رجوی و خیابانی و امثالهم تلاش کردند ظاهری مذهبی را برای بنای مارکسیستی خود برگزینند. نقش آفرینی دگیر وی در ماجرای معروف به سپسا است؛ واقعه ای که 15 بهمن 1355 اتفاق افتاد؛ برخی زندانیان با نوشتن عفو از زندان آزاد شدند که در آن مقطع موسی و مسعود و برخی دیگر در اثبات راه و منش خود و تخفیف دیگر زندانیان هرچه داشتند، رو کردند. زندان هفت ساله موسی خیابانی در دی ماه سال 57 به پایان رسید و او و برخی دیگر از زندانیان آزاد شدند. از زمان آزادی تا مرگ، چند نقطه مهم در کارنامه او مشاهده می شود.


موسی به لحاظ توپولوژیک با توجه به گذشته اش نیروی نظامی محسوب می شود، اما پس از آزادی شاید متاثر از فضای زندان، چند فعالیت فکری انجام داد که هر یک به لحاظ عمق، کیفیت محتوا و همچنین اصالت مورد نقد جدی قرار گرفتند. یکی از آنها جزوه «فلسفه شعائر» است که متن پیاده شده سخنرانی ای است با همین نام که رمضان سال 1358 در دانشگاه تهران طی شش شب انجام گرفت و دیگر سخنرانی «عاشورا، فلسفه زندگی» است که به مناسبت عاشورا در مسجد دانشگاه تهران انجام شد.


از دیگر وقایعی که به نام او بر می خوریم، دیدار سران سازمان مجاهدین با امام خمینی ست. در این دیدار کوتاه که روز ششم اردیبهشت سال 58 در قم انجام گرفت، مسعود رجوی، موسی خیابانی و دو عضو دیگر سازمان حضور داشتند. صوت و تصویر و متن تفصیلی از آن جلسه منتشر نشده است و روزنامه های وقت نیز این ملاقات را به طور کامل پوشش ندادند اما مطلعین چه در مصاحبه و چه در خاطرات خود اهم موارد مطرح شده را توصیه های امام به مجاهدین خلق با هدف اتمام حجت روایت کرده اند.


برگ دیگر پرونده خیابانیِ پس از انقلاب، مربوط به اولین دوره انتخابات مجلس است. او در سال پنجاه و هشت کاندیدای منتخب سازمان مجاهدین از زادگاهش، تبریز بود. مسعود رجوی در سخنرانی اش در تبریز و در حمایت از خیابانی او را محور و لنگر تشکیلات مجاهدین معرفی و همگان را به حمایت از خیابانی دعوت کرد.


نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق نیز در آن ایام، در گزارشی مفصل سفر انتخاباتی خیابانی را پوشش داد که با مطالعه آن گزارش می توان محورهای صحبت های او را به چند موضوع از جمله بررسی ماهیت انتخابات و شناخت جایگاه نهاد پارلمان، تحقق حقوق کارگران، شناسایی توطئه های امپریالیسم علیه انقلاب و تحلیل شرایط سیاست وقت تقسیم کرد.


واقعه دیگر هم که نام موسی خیابانی را به میان آورد کودتا نوژه بود؛ در برخی اعترافات از نقش رهبران سازمان در همکاری با کودتاگران سخن به میان آمد و همچنین مارک گازیوروسکی محقق در حوزه کودتا و روابط ایران و آمریکا به صراحت از تماس های کودتاگران و موسی خیابانی پرده برداشت. هر چند که مجاهدین نیز منفعل نبودند و در همان سال، در ویژه نامه ای شش صفحه ای به ادعاها پاسخ گفتند.

پرده سوم: 30 خرداد تا 19 بهمن


گویا بنا نبود نام مسوی خیابانی حذف شود. سازمان ناراستی پیش گرفته بود و به گفته فعالان سیاسی وقت، دم از فعالیت مسلحانه می زد، اما سودای کار مسلحانه داشت، اسلحه جمع می کرد، کاردهایش را آموزش نظامی می داد و میلیشا به خیابان می آورد. این فعالیت ها و شرایط سیاسی وقت باعث شد که سازمان در یک دوراهی قرار بگیرد که یک طرف آن قانون و دیگری ناسازگاری بود. سازمان راه دوم را انتخاب کرد و ابتدا در روز 30 خرداد 1360 فراخوان راهمپیمایی خیابانی صادر کرد و به قول خودش اولین مشت را نواخت. پس از آن روز و طی چند مرحله سازمان خسارت های زیادی را وارد کرد چنان که موسی خیابانی نیز در آخرین نوار منتشر شده اش با نام پذیرش چشم انداز عاشورا چنین موضعی را تاید می کند.

 چهار پرده از زندگی مرد شماره 2 مجاهدین خلق


در این شرایط جدید که مسعود رجوی در ایران نبود، موسی خیابانی، مرد شماره دو و فرمانده نظامی سازمان، همه کاره این تشکل در تهران بود و بالطبع در کانون برخورد قرار داشت تا اینکه فعالیت های تعقیبی که بعد از اقدامات سازمان شدت بیشتری گرفته بود نهایتا به سرانجام رسید و نیروهای کمیته انقلاب به خانه تیمی موسی خیابانی در زعفرانیه رفتند و پرونده زندگی  مرد شماره دو را بستند.


این قسمت گزارش را از قلم روزنامه جمهوی اسلامی به تاریخ 20 بهمن 1360 می خوانیم: «به گزارش خبرنگار ما ساعت 6:30 دقیقه بامداد دیروز توسط برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با همکاری برادران کمیته مرکزی ضربه ای دیگر بر پیکر سازمان منافقین وارد آمد و در جریان کشف یک خانه تیمی در تهران، موسی خیابانی رهبر سازمان منافقین در داخل کشور و همسر جنایتکارش به همراه اشرف ربیعی و نج نفر دیگر از کادرهای مرکزی این سازمان کشته و عده دیگری نیز دستگیر شدند.»


در شماره بعد روزنامه جمهوری اسلامی گزارشی با عنوان «گزارشی مصور از قصر کادر مرکزی منافقین» منتشر شد که در آن شرح جزییات عملیات، نام اصلی و مستعار کشته شدگان و همچنین نحوه دقیق کشته شدن موسی خیابانی را توضیح داده بود. این ماجرا امسال تبدیل به سوژه فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمدحسین مهدویان شده که این روزها در جشنواره فجر در حال اکران است.

پرده چهارم: سازمان پساموسی


موسی خیابانی را هم از بیرون و هم از درون سازمان، نفر دوم دانسته اند. ریشه این جایگاه و برتری تشکیلاتی اور ا باید در دوران پیش از انقلاب دانست. زمانی که مسوی در زندان مرکزیتی شکل داده بود که حتی مسعود رجوی را از رده خارج کرده بود. سازمان دوستان و کسانی که به تفکیک مقاطع مختلف سازمان قائل هستند، می گویند اگر مسوی زنده بود، نمی گذاشت دیکتاتوری مسعود بر سازمان حاکم شود چرا که او اولا شانه به شانه رجوی بود و قدرتش را تعدیل می کرد و ثانیا پشتوانه معنوی و تشکیلاتی هم راز مسعود داشت، اما پس از ضربه ای که به  مرکزیت داخل کشور سازمان خورد،رجوی قدرت بلامنازع سازمان را برعهده گرفت.

 چهار پرده از زندگی مرد شماره 2 مجاهدین خلق

هرچند که در مقاطعی برخی از اعضای جداشده سازمان در جزوات و نشریاتی که با امضای «پیروان راه موسی [خیابانی]» منتشر می کردند سعی در ایجاد انشعاب و تردید افکندن در دل اعضای سازمان داشتند اما مرده ریگ موسی نیز نتوانست به رجوی توتالیتر غلبه کند و او مهره چینی مطابق میلش را انجام داد. اما رجوی، موسی را فراموش نکرد و با نامگذاری یک هفته به نام «حماسه موسی و اشرف» تا چندین سال اقدامات خشونت باری را پی می گرفت.

میانه ...
ما را در سایت میانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار miane بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 4:18