در پی انتشار کتاب معمای زمان و حدوث جهان اثر استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی (2)

ساخت وبلاگ

در مسیر زندگی عده ای هنوز از خواب بیدار نشده اند و عده ای از خواب بیدار شده و در قسمتی از این راه، در نقطه ای نشسته و تنها به نظاره پیرامون خود مشغول اند و عده ای در حال راه رفتن و عده ای دیگر در حال دویدن در این مسیر هستند. سهم هر انسانی از زندگی به میزان مسافتی است که از این مسیر پیموده است. همه ی انسانها در این مسیر قرار دارند. تاریخ، راهی است که گذشتگان ما تا اکنون پیموده اند. تاریخ، طول این مسیر است و فرهنگ، عرض آن. کم و کیف فرهنگ در ارتباط با سطح فکر انسانها و میزان و عمق تولیدات فکری انسانها می باشد. تاریخ به منزله ی جسم است و فرهنگ به منزله ی روح. در تاریخ صحبت از بودن است و در فرهنگ صحبت از چگونه بودن.

ما در تاریخ وقتی به دنبال نشانه ها و آثاری از زندگی انسان هستیم درواقع به دنبال آثار و نشانه های از سطح فکر و نحوه ی زندگی انسان می باشیم. تاریخ، محصول اراده و تفکر انسان هاست. " قول به تصادف در تاریخ ناشی از جهل و نادانی است. " ( همان، ص 349 ) تاریخ قائم به انسان است اما همه ی انسانها در متن تاریخ زندگی می کنند. انسان می تواند تاریخ ساز باشد اما این عمل انسان نیز تنها در متن تاریخ است که امکان تحقق دارد.

وقتی ما از تاریخ یک قوم سخن می گوئیم در واقع از زمان و مکان سکونت و زندگی آن قوم در یک منطقه سخن می گوئیم. هخامنشیان 2500 سال پیش در فلات ایران زمین زندگی می کردند. یعنی تاریخ، محدود به ظرف زمان و مکان است. اما فرهنگ و تولیدات فرهنگی می تواند از محدوده ی زمان و مکان خارج شده و محدود به زمان و مکان خاصی نباشد. اندیشه ی انسان، در ظرف زمان و مکان خاصی شکل می گیرد اما می تواند از محدوده ی زمان و مکان فراتر رفته و با نسلهای آینده نیز ارتباط برقرار کند. فرهنگ به تاریخ عمق می بخشد و می توان گفت که رمز ماندگاری تاریخ، فرهنگ است. اما تاریخ هم به نوبه ی خود شرط تحقق و شکل گیری محصولات فرهنگی است. تاریخ، زمینی است که در آن دانه های فکر و اندیشه می تواند رشد کرده و به بار بنشیند. پس بستر و شرایط تاریخی در شکل گیری و تولید محصولات فرهنگی نقش مهمی را دارد. اگر بستر و شرایط تاریخی فراهم نشود، فرهنگ و تولیدات فرهنگی نیز حاصل نخواهد شد. تاریخ، شرط تحقق فرهنگ است و فرهنگ، شرط ماندگاری تاریخ است.

 گذشته، اتفاقاتی است که در زندگی انسان نمایان شده و آینده، اتفاقاتی است که می تواند در زندگی انسان نمایان شود. اگر اندیشه امکان فعلیت نداشته باشد، آینده نیز امکان تحقق نخواهد داشت. آینده، امکان تحقق اندیشه است که این اندیشه ی آدمی، خود را در شکل ها و صورت های گوناگون می تواند نشان دهد و بدون این امکان، آینده ای هم نیست. ما مجموعه حوادثی که اتفاق افتاده اند را " گذشته " می نامیم و مجموعه حوادثی که در حال رُخ دادن است را " حال " می نامیم و حوادثی را که هنوز اتفاق نیفتاده اند را " آینده " می نامیم و این اتفاقات مبنای تقسیم بندی زمان توسط ما به گذشته و حال و آینده است. آقای دکتر دینانی در توضیح معنا و جایگاه زمان در زندگی ما انسانها می گویند: " تصور زمان بدون تصور آنچه در زمان واقع می شود امکان پذیر نیست. کسی که به گذشته می اندیشد فقط به تصور وقایع و حوادث گذشته می اندیشد. تفکر درباره ی آینده نیز جز فکر کردن به وقایع و حوادثی که در آینده رُخ می دهد چیز دیگری نخواهد بود. "  ( همان، ص 47 )

زمان بدون حوادثی که اتفاق می افتد، زمان نیست. زمان درواقع زمانِ حوادثی است که اتفاق می افتند و زمان زمانِ کارهای است که انجام داده می شوند. زمان، زمان فعل است. با فعلیت یافتن است که زمان، زمان می شود. اگر هیچ کاری انجام نشود و هیچ حادثه ای هم اتفاق نیفتد، صحبت از زمان هم بی معنا خواهد بود. " زمان صرف که در آن حادثه و رویداد رُخ ندهد وجود ندارد چنانکه مکان مطلق و بدون هرگونه محتوا نیز موجود نخواهد بود" ( همان، ص 627 )

ما نه زمان مطلق داریم و نه مکان مطلق. زمان مطلق، زمان بی زمانی است و مکان مطلق، مکان بی مکانی است. انسان می تواند به مطلق بیاندیشد اما در مطلق زندگی نمی کند. زمان انسان، زمان کار و عمل است. زمان انسان، زمان فکر و اندیشه است. هر اندیشه ی تازه ای همچون حادثه ای است که در هستی آدمی رُخ می دهد و این زمان، زمان بودن آدمی است.

در این جهان چیزی بعنوان زمان وجود خارجی ندارد. زمان یک واقعیت مجزا در میان سایر حوادث و اتفاقات این جهان نیست بلکه انسان با اندیشیدن در سیر حوادثی که در زندگی انسانها رُخ داده است و با ساختنِ مفهوم زمان، آنها را به گذشته و حال و آینده تقسم بندی کرده است. زمان یک مفهوم اعتباری و ساخته ی ذهن بشر است. ما در فلسفه هم زمان داریم اما این زمان، زمانِ تفکر و اندیشه است. چراکه در وادی اندیشه و تفکر نیز ما شاهد اتفاقات و حوادثی بزگ و کوچک بوده و هستیم و این اتفاقات و حوادث هستند که بیشترین تأثیر را در چگونه زیستن و چگونه پیمودن مسیر زندگی برای انسان به همراه داشته اند. ظاهر زمان، مجموعه حوادث اتفاق افتاده در زندگی انسانهاست و باطن زمان، اندیشیدن در کم و کیف این اتفاقات و حوادث است. ظاهر و باطن تاریخ نیز همینگونه است همانگونه که ظاهر و باطن زندگی انسانها نیز بدینگونه است.

می توان گفت که ما با دو دسته از اتفاقات و حوادث در زندگی انسانها مواجه هستیم، اتفاقات و حوادث طبیعی که بروی این کره ی خاکی رُخ می دهد و اتفاقات و حوادثی که در جهان فکر و اندیشه رُخ می دهد. هر دوی این حوادث و اتفاقات در زندگی انسان نقش و تأثیر دارد اما جایگاه و اهمیت حوادثی که در جهان فکر و اندیشه ی آدمی رُخ می دهد، در زندگی انسان مهمتر و ماندگارتر می باشد. و ازینروست که می توان گفت که بخش مهمی از تاریخ زندگی انسان، تجلی فکر و اندیشه ی خود انسان است.

بزرگی و اهمیت بواسطه ی تفکر است. هر کسی بواسطه ی رشد و پرورش تفکر و اندیشه اش است که می تواند بزرگی بیابد. بواسطه ی تفکر است که زمان در وجود آدمی امتداد و جریان می یابد. اقتضای تفکر، حرکت است و حرکت همراه با زمان است پس زمان و حرکت همواره با تفکر هستند و تفکر اساس هستی هر انسانی است. هستی انسان قائم بر تفکر است و زمان و حرکت چیزی بیرون از تفکر نیستند. زمان، زمان تفکر است و حرکت، حرکتِ تفکر. زمان و حرکت، محدوده و میزان تفکر می باشند. تفکر، امتداد و ادامه ی انسان است. . هر انسانی بالقوه یک اندیشه و یک راه است. زندگی فرصتی برای فعلیت این امر مهم است. تفاوت میان انسانها در کم و کیف این فعلیت است.

تفکر همواره تازه است. هیچ لحظه ای از تفکر شبیه به لحظه ای دیگر از آن نیست. هر لحظه از تفکر، متفاوت با لحظه ی دیگر آن است و چون متفاوت است پس تازه هم هست. لحظه به لحظه ی تفکر، یک آغاز جدید است. تفکر، حقیقتی است که هر لحظه می تواند آغاز شود. البته تازه و متفاوت. و از نگاه این تازگی و تفاوت است که می توان جهان را تازه و متفاوت دید. آنکه از دریچه ی کهنگی به جهان می نگرد، همه چیز را کهنه و تکراری می یابد و آنکه از دریچه ی تازگی به جهان می نگرد، همه چیز را تازه و متفاوت می بیند. تفکر، امکان تجربه ی تازگی است. با تفکر می توان تازه شد و تازگی را تجربه کرد. حرکت، حرکتِ تازگی است. سکون یعنی کهنگی و تکرار. انسان با تفکر، حرکت می کند. انسان با تفکر، آغاز می شود. هیچ آغازی شبیه به آغاز دیگر نیست. هر لحظه از تفکر یک آغاز و یک زایش جدید است.

در فلسفه، زمان بُعد اندیشه است. همانگونه که جسم دارای بُعد است، زمانِ فلسفی نیز بُعد تفکر و اندیشه است. زمان در فلسفه یعنی میزان و عمق تفکر. بلحاظ فلسفی زمان در ارتباط با کیفیتِ تفکر است. تفکر نیز یک نوع کار است. ما برای انجام هر کاری از معیار زمان استفاده می کنیم. کار فکری هم زمان خاص خود را دارد. زمان تفکر، زمان وجود است. ما بواسطه ی تفکر است که می توانیم از هستی بهره مند شویم. زمان تفکر، زمان فعلیت وجود است. " همانگونه که بُعد اندازه ی جسم را نشان می دهد زمان نیز مقدار وجود شناخته می شود. " ( همان، ص 129 ) وجود بواسطه ی تفکر است که بسط و گسترش می یابد و به تعبیری دیگر " هست" تر می شود. زمان، میزان و مقدار این بسط است.

 انسان به رازهای هستی می اندیشد و با هستی سخن می گوید. " بدون انسان هستی خاموش است" ( همان، 519 ) انسان می تواند در سکوت به حرف های به ظاهر ناگفته ی هستی گوش فرا دهد. انسان به زیبایی آفرینش می نگرد و به عظمت هستی می اندیشد و به سکوت لایتناهی گوش فرا می دهد. انسان توانایی دیدن و اندیشیدن و شنیدن است. دیدن و شنیدن و اندیشیدن و سخن گفتن و آفریدن و... همه مسافران قایق زبان هستند! بدون زبان آدمی توانایی دیدن و شنیدن و اندیشیدن و سخن گفتن و آفریدن را از دست می دهد. انسان بواسطه ی زبان است که به تماشای جهان می رود. بدون زبان، هم انسان از معنا بی بهره می ماند و هم این جهان. انسان سوار بر قایق زبان و با تور فهم به صید معانی در اقیانوس جهان می رود. انسان مسافر زبان هست و حقیقت زبان، اندیشیدن و گفت و گو است. زبان، امکان تفکر و گفت و گو است. و با اندیشه و تفکر است که آدمی به بودن خویش در این جهان معنا بخشیده و هستی را به سخن می آورد.

اندیشه در بستر زبان رشد کرده و در ظرف زمان خود را نمایان می سازد. تولد هر اندیشه، زمان خاصی را به خود اختصاص می دهد. این زمان، چیزی جدا و مستقل از اندیشه نیست. بلکه این زمان، زمان اندیشه است. این زمان بواسطه ی اندیشه است که " هست ". و بدون اندیشه، زمان هم نیست.

فرج عزیزی

میانه ...
ما را در سایت میانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار miane بازدید : 114 تاريخ : چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت: 1:03