عکس‌نوشتِ دور همیِ آخر سال «حلقه‌ی قافلان»: همه‌ی مردان قافلان

ساخت وبلاگ

همه‌ی مردان «قافلان» 

به قلم: احسان توفیقیان

ده سال گذشت؛ مثل آفتاب و برف تموز. آفتابی که گاه، سی‌مرغ در ادبیات ما رمزی از وجود اوست که همان ذات یزدانی است. باید در قصه‌ها به پیام و رمز قصه دست یابیم. سی‌مرغ، خامه و مایه‌ی داستان‌های شاه‌نامه است. در روزگار فردوسی اندیشیدن و خرد ورزیدن جرم بود و حکمت جریانی ممنوع. سی‌مرغ اما زیرک است. فرزانه است. و آگاه است به رازهای نهان و آشیانه، لانه و مقرش، کوه افسانه‌ای قاف؛ به بلندای کوه‌های کبیرِ قره‌داغ و قافلانتی.

هست ما را پادشاهی بی­­خلاف

در پس کوهی که هست آن کوه قاف

گفت نتوان شد به دعوی و به لاف

هم­نشین سیمرغ را بر کوهِ قاف

«قافلان» از همین جنس است؛ جنس داستان‌های شاهنامه و پورِبهرام. پادشاهیه بی‌خلاف؛ عاری از لاف و دعوی و ادعا؛ تارش خِرَد و پودش دانایی. مجله‌ای از جنس فولاد و آب و آتش و ابریشم. مثل قافلان‌کوه با شکوه و پایدار، و بر قله‌اش سی‌مرغ لانه دارد.

چگونه می‌توان به قله‌ی «قافلان» دست یافت و از آن فراز، دامنه‌ها و دشت‌ها را تا افق تماشا نکرد؟ از «قافلان» میانه زیباتر است.

میانه‌ای زیبا، آزاد و چندصدا باید تا اندیشه و عمل آنانی که زندگی و فرهنگ مردم یک شهر را آباد و یا ویران می‌سازند روایت کرد.

سخن غریبی است وقتی گفته می‌شود رسانه‌ی خوب رسانه‌ی بی‌طرف است. انگار بدیل این گزاره است که آدمِ خوب آدمِ مرده است.  بی‌طرفی در این میانه‌ی پرتقاطع مگر ممکن است؟ مگر می‌شود نابه‌سامانی‌ها و گل به خودی‌های مدعیان شهر را دید و تب اصلاحات نداشت و لب فرو بست؟ مگر می‌توان فهمید و ننوشت که چه کسی خدمت کرد و چه کسی خیانت؟ مگر می‌توان خوددکترخواندگی‌های دروغ و تابلوهای ناراست را دید و چشم فرو گذاشت؟ مگر می‌شود آمدن مردی را با ام‌آرآی تماشا کرد و فقط گزارش‌گری بی‌ادعا و بی‌طرف بود و عاقبت سعید و سالار و سربلند بیرون آمد؟ «قافلان» قدرت رسانه را در میانه به نمایش گذاشت. «قافلان» نشان داد که می‌تواند. «قافلان» قادر است.

او ادعایی ندارد. اما ما اذعان می‌کنیم که «قافلان» پیشرو رسانه‌های میانه است.

قافلان برای ما مایه‌ی افتخار است. نه تنها در فضای حقیقی و مجازی میانه که نزد بزرگان و پیشکسوتان میانجی سیاست و فرهنگ در پایتخت، وقتی سراغ «قافلان» را از ما می‌گیرند.

ساعت هفت و سی دقیقه‌ی غروب در خلوت‌ترین لحظات چهارشنبه‌ی آخر سال، زیر دانه‌های ابریشمین برف و در گرمای وجود کافه‌ سوران شهر، سی تن از به‌نام‌ترین و خوش‌نام‌ترین صاحبان اندیشه، فکر و قلمِ «حلقه‌ی قافلان»، آن‌چنان هم پیمان و خوش، باوقار و رنگین، شاداب و پرطراوت و حمید و ستودنی در هر بندبندِ مثنوی هزار بندِ «قافلان» در جای خود نشسته بودند که اگر نبودند، سیمایش پرچین می‌شد و حکایت ناقص می‌ماند.

عکس و شیوه‌ی نگاه‌ها خود گویاست و طنینِ موسیقی باشکوه مثنوی «قافلانی‌ها» را در ذهن هر بیننده‌ای که چشمانش را شسته باشد می‌چرخاند: «قافلان» تنها نیست، «قافلان» صدای یک نسل است، «قافلان» هم‌چنان می‌تازد و «ما همه قافلانیم».

میانه ...
ما را در سایت میانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار miane بازدید : 229 تاريخ : جمعه 28 اسفند 1394 ساعت: 22:59