خلاصه ای از کتاب "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟" 

ساخت وبلاگ

باسمه تعالی

خلاصه ای از کتاب جالب 60 صفحه ای "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟" 

این کتاب داستان دو موش به نام‌‌‌های"اسنیف و اسکری" و دو تا کوتوله به نام‌های "هم و هاو"، است. این چهار موجود در کنار هم در ماز زندگی می کردند، هر روز صبح با هم کفش و کلاه می کردند و می رفتند دنبال پنیر، البته با دو روش متفاوت.

دو تا آدم کوچولو( هم و هاو)، از روش دیگری استفاده می کردند، که به قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل متکی بود اما موشها مغزی ساده داشتند.

دریکی از روزها، "هم و هاو" در راهروی "پ" توده پنیر مورد نظرشان را پیدا کردند با پیدا کردن، پنیر، دو موش هر روزبه سمت تونل می رفتند و پنیر می خوردند اما دو آدم کوچولو، هر روز کمی دیرتر بلند می شدند، کمی آهسته تر لباس می پوشیدند، و قدم زنان و با دم پایی، به طرف پنیر می رفتند و احساس رضایت و امنیت کامل می کردند اما یک روز که به محل قرار گرفتن پنیر رفتند، دیدن که پنیری در کار نیست، آن دو موش با دیدن این منظره، زود به دنبال پيدا كردن پنیر جدیدی به راه افتادند و به خوبی راه خود را ادامه می دادند.

اما دو آدم کوچولو، که دیر‌تر به آنجا می‌رسیدند شوکه شده، داد و فریاد می زدند و می گفتند پنیر ما را چه کسی دزدیده است و چندین روز را با این وضعیت سپری کردند و هر روز امیدوار بودند که روز دیگر پنیرشان را پیدا می کنند اما بالاخره، "هاو" تصمیم می گیرد که باز به دنبال پنیر بگردد و میخواهد که دوستش "هم" را همراه کند و او قبول نمی کند بهانه اش این بود که، من دیگه خیلی پیر هستم و اما بعد از مدتی هر دو بسیاز ضعیف شده اند.

بعد از مدتی "هاو" شروع به گشتن کرد و کم‌کم تغییر را قبول می‌کند و اگر از آغاز به آن چه در حال  وقوع  بود توجه می‌کرد احتمالا غافلگیر نمی‌شد. "هاو" حرکت کرد و در مسیر پیامهایی می نویسد تا اگر "هم" حرکتی کرد مسیر را بیابد. 

بعد از مدتی پنیر جدیدی پیدا می کند، و دو موش را در کنار آن پنیر می‌بیند، ( دو موش تغییر را قبول کرده بودند و به جای غصه برای تمام شدن پنیر، به دنبال پنیر گشته بودند و توانسته بودند از زمانشان استفاده کنند و پنیر جدیدی را پیدا کنند و از مزه جدید پنیر تازه لذت ببرند)

 بعد"هاو"، " هم" را نیز از پیدا کردن پنیر تازه با خبر می کند، هنوز "هم" نمی‌توانست تمام شدن پنیر و تغییر را بپذيرد، و مزه پنیر تازه را قبول کند می گوید منتظر پیدا شدن پنیرش میماند.

نتیجه‌هایی که شاید برای همه پند آموز باشد در صورتی که پنیر را آرزو و آمال خود فرض کنیم مثلا اشتغال، پیشرفت، خواسته و ... مواردی را که "هاو" در مسیر جستجو به دیوار نوشته بود و در واقع میتواند پند باشد چنین می توان بیان کرد:

داشتن پنیر شما را خوشحال می کند.

هر چه پنیر برایت اهمیت بیشتری داشته باشد بیشتر می خواهی آن را حفظ کنی.

اگر تغییر نکنی می میری.

اگر نمی ترسیدی چه کاری انجام می دادی؟

حرکت در مسیر جدید به تو کمک می کند تا پنیر جدیدی بیابی.

وقتی ماورای ترس حرکت کنی، احساس آزادی می کنی.

تصور لذت بردن پنیر جدید، حتی قبل از پیدا کردن آن ما را به سوی آن سوق میدهد.

هر چقدر زودتر پنیر کهنه را بگذاری و بروی، زودتر پنیر جدید میابی.

جستجو کردن مطمئن تر از ماندن در وضعیت بیپنیری است.

اعتقادات کهنه تو را به سمت پنیر تازه سوق نمیدهد.

وقتی می بینی که میتوانی پنیر جدید پیدا کنی و از آن لذت ببری پس خط مشی خود را تغییر بده.

توجه کردن سریع به تغییرات کوچک به تو کمک میکند با تغییرات بزرگی که در شرف وقوع است سازگار شوی.

منبع: كتاب چه کسي پنير مرا برداشته است؟(اسپنسر جانسون) با مقدمه ریچارد بانکارد

- - , .

میانه ...
ما را در سایت میانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار miane بازدید : 205 تاريخ : پنجشنبه 29 بهمن 1394 ساعت: 17:14