انسان خردمند 1

ساخت وبلاگ

آدمی مرغ خانگی نیست و می تواند پرواز کند! " مطالعۀ کتاب " و " مسافرت " دو بالهای پرواز آدمی هستند. آدمی با این دو بالِ پرواز خود می تواند به جانب مکانها و زمانهای ناشناخته و گوناگون حرکت کند. این حرکت با همه ی سختیهایش هم لذت بخش خواهد بود و هم معرفت افزا. با این حرکت، آدمی می تواند از محدوده ی زمان و مکان خارج شده و با انسانها و زندگی های تازه ای آشنا شود. بدون حرکت، زندگی تبدیل به رودی راکد خواهد شد. و چه سرنوشتی در انتظار این رود راکد است؟ با کمی تأمل پاسخ آنرا همه ی ما خواهیم یافت.

چاپ دوازدهم کتاب " انسان خردمند " اثر یووال نوح هراری را به ترجمه ی خوب و روانِ نیک گرگین از کتاب فروشی در شهر تبریز تهیه کرده و شروع به خواندن آن کردم. این خواندن در واقع یک نوع گفت و گو بود و در این گفت و گو، از جایگاه یک قاضی و یا یک منتقد به این اثر ننگریستم بلکه این گفت و گو بیشتر یک مواجهه ی صمیمانه و تا حد امکان عالمانه میان دنیای فکری بنده و جهانِ متنِ این اثر بوده است. این مختصر که تقدیم می شود مدعی همه ی مطالب و جوانب این اثر نیست. اثر دارای موضوعات متنوع و جوانب بسیار مبسوط تری می باشد. آنچه در این مواجهه برایم مهم بود دقت و کیفیتِ گفت و گو بود. خواندن کتاب " انسان خردمند " حتماً برای هر انسان خردورزی مفید و مطلوب خواهد بود.

کسب دانش و آگاهی مثل پیمودن یک راه هموار و مستقیم نیست. بلکه عبور از کناره ی پرتگاههای بزرگ است. پایین رفتن از شیب دره های تند است. گذشتن از عرض رودخانه های خروشان است. عبور از دره های طولانی و پر از سنگلاخ است. قدم برداشتن در میان علفزارهای خیس و کشت زارهای گل آلود است. بالا رفتن از صخره های سخت و صعود به قله های بلند است. مسیر علم و دانش، مسیری پر فراز و نشیب است.

مسیر علم رو به آینده است اما این آینده یک امر خیالی و ذهنی نیست بلکه آینده با سرمایه گذاری در زمان حال و با تلاش و کوشش زیاد در زمان حال است که می تواند محقق شود. زمان حال، زمان کاشت و داشت است و زمان آینده زمانِ برداشت می باشد. حال و آینده جدا از هم نیستند و آینده در باطنِ زمان حال به صورت بالقوه قرار دارد. اگر طرح و برنامه نباشد، اگر سرمایه گذاری نشود و اگر تلاش و کوششی در کار نباشد، آینده هرگز فعلیت نخواهد یافت. با منتظر نشستن و با گذشتِ زمان ما به آینده دست نخواهیم یافت. هیچ آینده ای از راه فرا نخواهد رسید. بدون سرمایه گذاری و بدون تلاش و کوشش در زمان حال، راهی برای آینده و فعلیتِ آن باز نخواهد شد. کاشت و داشت و برداشت هر سه در یک زمین اتفاق می افتد.

علم مثل میوه ای رسیده و آماده بر شاخه های یک درخت نیست که ما دستهایمان را دراز کنیم و به راحتی آنرا از آنِ خود کنیم. نه! علم نیازمند سرمایه گذاری، تحقیق و پژوهش و کار و تلاش زیاد است. علم نیازمند به مکان مناسب مثلِ آزمایشگاه و نیازمند به ابزار مناسب مثلِ میکروسکوب و نیازمند به افراد مناسب مثلِ متخصصین و دانشمندان است. دانه ی علم در هر زمینه و در هر زمانه ای رشد نمی کند. اما زمانی که همه ی شرایط محیا می شود و دانه ی علم رشد می کند و کم کم تنومند شده و به بار می نشیند، از میوه های این درخت استفاده های گوناگونی می توان کرد.

اندیشیدن به فردا و فرداهای دیگر و در کل اندیشیدن به آینده یکی از مهمترین ویژگی های انسان خردمند است. فرصتِ اندیشیدن به آینده یکی از امکانهایی است که زندگی آدمی را از سطح زندگی غریزی و حیوانی متمایز می کند. انسان حیوانی است که دغدغه ی آینده را در سر دارد و به آینده می اندیشد. اندیشیدن به آینده یعنی امکان فراتر رفتن از سطح روزمرگی و تلاش برای گشودن راههای تازه و متفاوت در زندگی. قبل از اینکه انسان بتواند به آینده ی خود بیاندیشد، همچون سایر حیوانات در دل طبیعت برای زنده ماندن و امکان تولید مثل تلاش می کرد. مهمترین دغدغه ی انسان حفظ جان خود و خانواده اش بود و تلاش برای جفت گیری و ادامه ی نسل. همین! نه در فکر شناختن جهان بود و نه در فکر این بود که چگونه می تواند بر نیروهای طبیعت غلبه پیدا کند. انسان حیوانی بود در کنار سایر حیوانات. طبیعت خانه ی زندگی اش بود و آسمان سقفِ بالای سرش. به همین سادگی. اما در دلِ این سادگی، خطرات بزرگی هم وجود داشت که هر لحظه می توانست ادامه ی زندگی انسان را به خطر بیاندازد. " انسان در آن زمان موجود خارق العاده ای نبود. هیچ کس هم حتی ذره ای فکرش را نمی کرد که اخلافش در آینده کرۀ ماه را فتح کنند، اتم را بشکافند، رمز ژنتیکی را بگشایند و کتاب های تاریخی بنویسد. مهمترین چیزی که لازم است در بارة انسان اولیه بدانیم این است که او موجود ناچیزی بود که تأثیرش بر محیط بیش از گوریل ها و کرم شب تاب یا عروس های دریایی نبود. " ( انسان خردمند، یووال نوح هراری، ص 24 )

انسانی که می توانست روی دو پای خود بیاستد و به دوردست ها نگاه کند، می خواست که راهی به سوی دوردست ها بگشاید و دور دست ها را بهتر بشناسد. بهترین ابزار برای دست یافتن به این مقصود، استفاده ی از نیروی فکر و اندیشه و بکارگیری توانایی هایی بود که در دست هایش نهفته بود. او باید بیشتر فکر کرده و  دقیقتر از دست هایش استفاده می کرد. در مسیر پیشرفت آدمی از گذشته های دور، همواره بیشترین ارتباط را مغز و دست های آدمی داشته اند. اگر این ارتباط برقرار نمی شد، آدمی شاید به این مرحله از پیشرفت در زندگی اش دست نمی یافت. فرهنگ حاصل ارتباط سازنده ی مغز با زبان آدمی است و تکنولوژی حاصل ارتباط سانده ی مغز با دست های آدمی می باشد. انسان هر چیزی را که ساخته و هر چیزی را که از بین برده و هر راهی را که در زندگی اش گشوده، از دست هایش بیشترین استفاده را کرده است. می توان گفت که اهمیت رابطه ی میان مغز با دست ها برای انسانهای نخستین به اندازه ی اهمیت ارتباط دانش با صنعت در زندگی امروزه ی مردم بوده است. 

انسان تنها موجودی است که می تواند آنگونه که خود دوست دارد به هستی و زندگی خود شکل دهد و آنچه را که ساخته و یا برای خود برگزیده است اگر مطابق با خواسته اش نباشد، تغییر دهد. حیوانات از اول تا آخر زندگی خود همواره به یک شکل و گونه هستند. همه چیز برای حیوانات از لحظه ی تولد تا مرگشان ثابت، مشخص و غیر قابل تغییر است. اما انسان می تواند بیاموزد، بیابد، بفهمد، بسازد، انتخاب کند، تغییر دهد و چیزهای جدید و ناشناخته ای را در زندگی اش تجربه کند. " از آنجا که انسان رشد نکرده به دنیا می آید، بسیار بیشتر از هر موجود دیگری می تواند آموزش ببیند و اجتماعی شود. بیشتر پستانداران وقتی از رحم خارج می شوند مانند سفال لعابداری هستند که تازه از کوزه بیرون آمده است. اگر کسی بخواهد شکل سفال را عوض کند، خراشیده می شود یا می شکند. اما انسان ها وقتی از رحم خارج می شوند، مثل شیشة ذوب شده که تازه از کوزه بیرون آمده باشد، می توانند کش و قوس پیدا کنند و کاملاً آزادانه به هر شکلی در آیند. " ( همان، ص 32 )

ادامه دارد...

میانه ...
ما را در سایت میانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار miane بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 4 دی 1398 ساعت: 10:27